روز مادر مبارك
پنج شنبه رفتيم حوزه دانشجوييمون... وارد كلاس كه شدم از ديدن دوستام به قدري شاد شدمكه دلم ميخواست با صداي بلند جيغ بزنم و بگم سلاااااااااام ولي نميشد چون استاد سر كلاس بود و خيلي يواش با همه سلام كردم و نشستم روز ميلاد حضرت زهرا بود و همه شاد و خوشحال اين عيد رو به هم تبريك ميگفتن شوهر جان بهم گفت كه بعد از اتمام كلاس ها ميريم خريد برايكادوي روز مادر و همين باعث شد كه يه هيجان وولوولي تو دلم ايجاد بشه و اون روز رو زيباتر بكنه.... سر كلاس خانم غروي فاطمه يكتا خيلي قشنگ با بچه هاي ديگه بازي ميكرد و من از ديدن اين صحنه شاد ميشدم بالاخره عصر به خريد رفتيم و همسر جان حسابي تو زحمت افتاد.... جمعه صبح بعد از نماز رفتيم پ...
نویسنده :
مائده
1:46